یادگیری انگلیسی اصولی

۱۰ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۳ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


tacky clothing

لباس کوچه بازاری

 

Meaning: clothing that looks cheap and of poor quality

لباسی که ارزان و بی کیفیت به نظر می رسد

 

EXP: Revealing clothing would be too tacky and impolite for such a formal occasion.

لباس‌ بدن نما برای چنین مراسم رسمی خیلی نامناسب و نامحترمانه است.

 

elegant clothes

لباس های شیک و آراسته

 

Meaning: clothes that are beautiful in a graceful way

لباس هایی که به شکل برازنده‌ای زیبا هستند

 

EXP: Jane likes to wear elegant clothes and expensive accessories

جین دوست دارد لباس های شیک و آراسته بپوشد و از زیورآلات گران قیمت استفاده کند.

 

fashion-conscious

اهل مد

 

Meaning: interested in the latest fashions

علاقه مند به جدیدترین مُدها

 

EXP: Bailey is very fashion-conscious.

بیلی خیلی اهل مد است.

 

a fashion victim

مُد پرست

 

Meaning: someone who always wears fashionable clothes even if the clothes sometimes make them look silly

 کسی که همیشه لباس های مُد روز می پوشد حتی اگر لباس ها گاهی ظاهر وی را احمقانه نشان دهد

 

EXP: Blake is in danger of becoming a fashion victim.

بلیک در معرض خطر تبدیل شدن به یک مُد پرست قرار دارد.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به مد در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با مد در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰


love and devotion

عشق و ارادت

 

care and love

مراقبت و عشق

 

Meaning: loyalty and love or care for sb. or sth.

وفاداری و عشق یا مراقبت از کسی یا چیزی

 

EXP:  Sometimes a pet can provide a person with a new focus for his/her love and devotion.

گاهی اوقات یک حیوان خانگی می تواند کانون جدیدی از عشق و ارادت را برای یک فرد فراهم آورد.

 

the apple of one’s eye

نور چشمی

 

Meaning: the person who someone loves most

کسی که یک فرد بیش از همه او را دوست دارد

 

EXP:  Tim’s son is the apple of his eye.

پسر تیم نور چشمی اوست.

 

bring up

بزرگ کردن/ پروراندن/ تربیت کردن

 

Meaning: take care of a person until he/she is completely grown

مراقبت کردن از فردی تا زمانی که کاملا بزرگ شود

 

EXP:  Children should be brought up to respect the law.

بچه ها باید طوری تربیت شوند که به قانون احترام بگذارند.

 

raise sb.

بارآوردن / بزرگ کردن کسی

 

Meaning: take care of a person until he/she is grown up

مراقبت کردن از فردی تا زمانی که بزرگ شود

 

EXP:  Some people claim that children with both parents raising them are far less likely to end up in jail than those raised by mothers alone.

برخی افراد ادعا می‌کنند که احتمال زندانی شدن کودکانی که هر دو والدین آن‌ها را بزرگ کرده اند بسیار کمتر از کودکانی است که تنها توسط مادر بزرگ شده‌اند.

 

child-rearing

پرورش کودک

 

Meaning: looking after a child until he/she is fully grown

مراقبت از کودک تا زمانی که او کاملا بزرگ شود

 

EXP:  Child-rearing can be a difficult yet rewarding responsibility.

پرورش کودک می تواند مسئولیتی دشوار و در عین حال ارزشمند باشد.

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به دوران کودکی در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با دوران کودکی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

family break-up

از هم پاشیدن خانواده

 

Meaning: the ending of a troubled marriage

پایان یک ازدواج مشکل دار

 

EXP:  Drug abuse among married people often leads to family break-up.

سوء مصرف مواد مخدر در میان افراد متاهل اغلب منجر به از هم پاشیدن خانواده می شود.

 

the sense of obligation

احساس مسئولیت

 

Meaning: feeling obligated to do sth.

خود را موظف به انجام کاری دانستن

 

EXP:  Parents’ sense of obligation could make them overly demanding.

احساس مسئولیت والدین می تواند باعث توقع بیش از حد از آنها شود.

 

fulfil someone’s obligation

عمل به تعهد خود

 

Meaning: meet someone’s responsibility

مسئولیت خود را انجام دادن

 

EXP:  Even though these parents can fulfil their financial obligations to their children, they cannot meet their children’s emotional needs.

اگرچه این والدین می توانند به تعهدات مالی خود در قبال فرزندان شان عمل کنند، نمی توانند نیازهای عاطفی فرزندان خود را برآورده کنند.

 

breadwinner

نان آور

 

the moneymaker in a family

شخصی که در یک خانواده پول در می آورد

 

Meaning: the person who earns the money to support a family

شخصی که برای تأمین هزینه های خانواده پول به دست می آورد

 

EXP:  Many women are now the breadwinners in their family.

بسیاری از زنان در حال حاضر نان آور خانواده خود هستند.

 

financial burden

بار مالی

 

Meaning: a serious financial responsibility that someone has to deal with

یک مسئولیت مالی جدی که کسی باید آن را برعهده بگیرد

 

EXP:  It was a huge financial burden on Alfie who was the only breadwinner of his family.

بار مالی زیادی بر دوش آلفی بود که تنها نان آور خانواده اش بود.

 

gender prejudice

تعصب جنسیتی

 

Meaning: an unreasonable feeling or opinion about gender roles

احساس یا نظر نامعقول در مورد نقش های جنسیتی

 

EXP:  It also allows more equality among pupils and gives more opportunity to all those at the school to choose more freely without gender prejudice.

همچنین برابری بیشتر بین دانش‌آموزان را ممکن می سازد و به همه کسانی که در مدرسه هستند فرصت بیشتری می‌دهد تا آزادانه‌تر و بدون تعصب جنسیتی انتخاب کنند.

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به خانواده در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با خانواده در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

immunise sb. against sth.

ایمن سازی کسی در برابر چیزی

 

Meaning: protect sb. against a particular disease or infection by injection

محافظت از کسی در برابر یک بیماری یا عفونت خاص به واسطه تزریق

 

EXP: Some people argue that parents have an obligation to immunise their children against common childhood diseases.

برخی افراد معتقدند که والدین موظفند فرزندان خود را در برابر بیماری های رایج دوران کودکی ایمن کنند.

 

immune system

سیستم ایمنی بدن

 

Meaning: a system in your body which produces special substances to fight against diseases

سیستمی در بدن شما که مواد خاصی را برای مبارزه با بیماری ها تولید می کند

 

EXP: Eating fresh vegetables is a natural way of boosting our immune system.

خوردن سبزیجات تازه یک روش طبیعی برای تقویت سیستم ایمنی بدن است.

 

medical treatment

درمان (پزشکی )

 

Meaning: the process of providing medical care

فرایند ارائه مراقبت های پزشکی

 

EXP: A student who requires medical treatment has lost his/her travel insurance card .(Cambridge IELTS 8)

دانشجویی که نیاز به درمان دارد، کارت بیمه مسافرتی خود را گم کرده است. (کمبریج آیلتس 8)

 

eye strain

خستگی چشم

 

Meaning: fatigue of the eyes

خستگی چشم‌ها

 

EXP: More than 70 percent of computer users have experienced eye strain.

بیش از 70 درصد از کاربران کامپیوتر خستگی چشم را تجربه کرده اند.

 

blood circulation

گردش خون

 

Meaning: the continuous movement of blood around your body

حرکت مداوم خون در کل بدن شما

 

EXP: Exercise will improve your blood circulation.

ورزش گردش خون شما را بهبود می بخشد.

 

feel invigorated

احساس نشاط کردن

 

Meaning: feel focused and full of energy

متمرکز و پر از انرژی بودن

 

EXP: My friends and I felt invigorated by our walk.

من و دوستانم با پیاده روی احساس نشاط کردیم.

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به سلامتی در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با سلامتی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

Life expectancy

امید به زندگی

 

Meaning:  the number of years an individual is expected to live as determined by statistics

تعداد سالهایی که انتظار می رود یک فرد زندگی کند آنچنان که به واسطه آمار تعیین شده است

 

EXP: Many developing countries have seen an improvement in life expectancy.

بسیاری از کشورهای در حال توسعه شاهد بهبود امید به زندگی بوده اند.

 

life span

طول عمر

 

Meaning:  the average length of time a person, an animal a plant or an object can be expected to survive or be functional

میانگین ​​مدت زمانی که می توان انتظار داشت که یک فرد، حیوان، گیاه یا شیء  زنده بماند یا عملکردی داشته باشد

 

EXP: A restricted life span, ageing, and then death are basic characteristics of life. (Cambridge IELTS 8)

طول عمر محدود، پیری و سپس مرگ از ویژگی های اساسی زندگی هستند. (کمبریج آیلتس 8)

 

extend life

افزایش عمر

 

Meaning:  make people live longer

به طولانی‌تر شدن عمر افراد منجر شدن

 

EXP: Sparing use of energy reserves would tend to extend life. (Cambridge IELTS 8)

استفاده مقتصدانه از ذخایر انرژی معمولا باعث افزایش عمر می‌شود. (آیلتس 8 کمبریج)

 

be health-conscious

مراقب سلامتی بودن

 

Meaning:  be concerned about nutrition and healthy eating habits

نگران تغذیه و عادات غذایی سالم بودن

 

EXP: People generally believe that women are more health-conscious than men.

عموماً مردم بر این باورند که زنان بیشتر از مردان مراقب سلامتی خود هستند.

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به تناسب اندام در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با تناسب اندام در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

Grow 2 inches

رشد در حد دو اینچ

 

Exp: Is it normal to grow only 2 inches a year during puberty?

آیا رشد تنها 2 اینچ در سال در دوران بلوغ طبیعی است؟

 

Grow out

رشد کامل و زیاد

 

Exp: I’ve decided to grow my hair out

تصمیم گرفته ام موهایم را بلند کنم

 

Grow out of something

بی علاقه شدن

 

Exp: He wants to be a rapper, but I think he’ll grow out of it.

او می‌خواهد رپر شود، اما فکر می‌کنم به این کار بی علاقه شود.

 

Grow out of clothes

کوچک شدن لباس

 

Exp: Our kids are growing fast and they quickly grow out of their clothes.

بچه های ما به سرعت رشد می کنند و به سرعت لباس هایشان کوچک می شوند.

 

grow out of the habit of + ing

ترک عادت

 

Exp: At last, our little boy has grown out of the habit of sucking his thumb.

فرزند کوچک ما عادت مکیدن انگشت را ترک کرده است

 

Grow quickly

رشد سریع

 

Exp: A small cash prize can grow quickly and help home plans.

یک جایزه نقدی کوچک می تواند به سرعت رشد کند و به برنامه های خانه کمک کند.

 

Grow slowly

        رشد کند و آهسته        

  

Exp: You need to grow slowly but nobody wants to do anything slowly now.

 شما باید به آرامی رشد کنید، اما هیچکس نمی‌خواهد کاری را آهسته انجام دهد.

 

Begin to grow

         شروع به رشد کردن          

 

Exp: Our business has begun to grow. 

بیزنس ما شروع به رشد کرده است.

 

Grow apart

دور و جدا شدن

 

Exp: My wife and I have grown apart over the years.

من و همسرم در طول این سال ها از هم جدا شده ایم.

 

Grow back

رشد مجدد

 

Exp: His eyebrows never grew back after the accident.

ابروهایش بعد از تصادف دیگر رشد نکردند.

 

در انگلیسی حدود ده فعل پرکاربرد وجود دارد که grow  یکی از آنهاستدر این درس به کاربرد و کالوکیشن های فعل grow در انگلیسی پرداخته شده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

Too اشاره به مقداری است که بیش از حد است. در این معنی “too” یک قید درجه است. همچنین زمانی می توان از آن استفاده کرد که معنای آن “also” باشد برای توافق بر این که چیزی برای کسی یا چیز دیگری نیز صادق است.

به مثال های زیر توجه کنید:

They felt the earthquake, too. 

آنها هم زلزله را احساس کردند.

 

We have had too many problems to count. 

ما مشکلات زیادی داشتیم که حتی نمی توانستیم آنها را بشماریم.

Enough به مقداری اشاره دارد که لازم است. به عنوان یک تعیین کننده، “enough” را می توان با هر نوع اسمی اعم از قابل شمارش یا غیرقابل شمارش استفاده کرد.

به مثال های زیر توجه کنید:

Having enough knowledge is required to be qualified for this job. 

داشتن دانش کافی برای واجد شرایط بودن در این شغل الزامی است.

 

They did the project well enough to get the best student of the year’s cup. 

آنها این پروژه را به اندازه کافی خوب انجام دادند تا جام بهترین دانش آموز را بدست آورند.

Enough قبل از صفت یا قید قرار می گیرد. در برخی موارد می توان از آن در انتهای جمله برای توافق استفاده کرد.

به مثال های زیر توجه کنید:

This is too over-priced for a college student. → adverb of degree 

این برای یک دانشجوی کالج بسیار گران است. ← قید درجه

 

Nice to meet you, too. → adverb 

از آشنایی با شما من هم خوشحالم → قید

Enough بعد از صفت، قید یا افعال قرار می گیرد برای گفتن اینکه کاری به اندازه ضرورت یا نیاز انجام می شود. Enough همچنین می تواند قبل از اسم ها به عنوان تعیین کننده قرار گیرد (جمع قابل شمارش یا غیرقابل شمارش).

همچنین می توان آن را بدون هیچ اسمی به عنوان ضمیر جمله استفاده کرد که بیشتر در اولین جمله در این کاربرد استفاده می شود.

به مثال های زیر توجه کنید:

The class was big enough for all of us. → adverb 

کلاس برای همه ما به اندازه کافی بزرگ بود. → قید

 

There are enough flowers for the wedding. → determiner

 به اندازه کافی گل برای عروسی وجود دارد. → تعیین کننده

 

I quit; I have had enough. → adverb 

من کارم را ترک می کنم؛ من به اندازه ی کافی سختی کشیدم. → قید

 

Enough are attended in the conference. → pronoun 

به اندازه کافی در کنفرانس حضور دارند. ← ضمیر

در مقاله کاربردها و تفاوت های too و enough در زبان انگلیسی به بررسی این دو کلمه و کابردها و تفاوت های میان آن ها پرداخته شده است. با مطالعه آن می توانید از اشتباهات آینده در این باره جلوگیری کنید.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

open-air concert

کنسرت در فضای باز

 

Meaning: a concert that takes place outside a hall in the open air

کنسرتی که بیرون از سالن در فضای باز برگزار می شود

 

EXP:  Their open-air concert was a resounding success

کنسرت آنها در فضای باز یک موفقیت چشمگیر بود

 

symphony orchestra

 ارکستر سمفونیک

 

Meaning:  a large orchestra that plays classical music

ارکستری بزرگ که موسیقی کلاسیک می نوازد

 

EXP: Both our National Symphony Orchestra and National Theatre Company were involved in the planning of the project) Cambridge IELTS 8).

هم ارکستر سمفونیک ملی و هم گروه تئاتر ملی در برنامه ریزی این پروژه نقش داشتند (کمبریج آیلتس 8).

 

 blaring music

موسیقی پر سر و صدا

 

Meaning:  loud and unpleasant music

موسیقی بلند و ناخوشایند

 

EXP:  Alex found the blaring music from the speakers very annoying.

الکس موسیقی پر سر و صدای بلندگوها را بسیار آزاردهنده می‌دانست.

 

be suffused with…

سرشار بودن از …

 

The music is full of…

این موسیقی مملو از … است

 

Meaning: ( of music ) be filled with…

(در مورد موسیقی ) آکنده بودن با …

 

EXP:  His music is suffused with passion.

موسیقی او سرشار از عشق است.

 

be steeped in…

غرق بودن در …

 

Meaning:  be completely surrounded by…

کاملاً توسط … احاطه شدن

 

EXP:  The city is steeped in history and tradition.

این شهر ریشه در تاریخ و سنتی دیرینه دارد.

 

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به موسیقی Music در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با موسیقی در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

regulate and oversee

تنظیم کردن و نظارت داشتن

 

Meaning: watch and control something in order to ensure that it works or happens in the way that it should

بر چیزی نظارت داشتن و کنترل کردن آن جهت اطمینان از نحوه عملکرد یا رخ دادن چیزی آن گونه که انتظار می رود

 

EXP: An accident that occurred in the skies over the Grand Canyon resulted in the establishment of the Federal Aviation Administration to regulate and oversee the operation of aircraft in the skies over the United States . (Cambridge IELTS 8)

حادثه ای که در آسمان گرند کنیون رخ داد منجر به تأسیس اداره هوانوردی فدرال به منظور تنظیم و نظارت بر عملکرد هواپیماها در آسمان ایالات متحده شد. (کمبریج آیلتس 8)

 

rules and regulations

قوانین و مقررات

 

Meaning: official rules that control the way things are done

قوانین رسمی که نحوه انجام کارها را کنترل می کنند

 

EXP: The job had been very dangerous before rules and regulations were introduced.

این شغل قبل از وضع قوانین و مقررات بسیار خطرناک بوده است.

 

impose a ban on sth.

اعمال ممنوعیت بر چیزی

 

ban sth.

ممنوع / تحریم / قدغن کردن چیزی

 

Meaning: officially order that sth. should be forbidden

دستور رسمی دادن مبنی بر اینکه چیزی باید ممنوع شود

 

EXP: Some think that the government should impose a ban on the sale of tobacco.

برخی فکر می کنند که دولت باید فروش تنباکو را ممنوع نماید.

 

impose a burden on sb. / sth.

باری را بر کسی/ چیزی تحمیل کردن

 

Meaning: have a negative effect on sb. or sth. by causing them trouble

تاثیر منفی بر کسی/ چیزی داشتن با ایجاد مشکل برای آنها

 

EXP: The new proposal will impose a financial burden on taxpayers.

طرح پیشنهادی جدید بار مالی را بر مالیات دهندگان تحمیل خواهد کرد.

 

should abolish sth.

باید چیزی لغو/برچیده شود

 

the government should get rid of sth.

دولت باید از شر چیزی خلاص شود.

 

Meaning: should end an activity or custom officially

باید یک فعالیت یا آیین رسماً پایان یابد

 

EXP: Some people argue that capital punishment should be abolished because life imprisonment can serve the same purpose just as effectively.

برخی افراد معتقدند که مجازات اعدام باید لغو شود، زیرا حبس ابد می تواند برای همان منظور به همان اندازه موثر باشد.

 

should implement sth.

چیزی باید اجرا شود

 

Meaning: should put a plan or system into operation

یک برنامه یا سیستم باید عملی شود

 

EXP: Government agencies should be encouraged to implement the new system.

سازمان های دولتی باید تشویق شوند تا سیستم جدیدی را اجرا کنند.

 

 put sth. into effect

چیزی را عملی کردن

 

Meaning: start to use a plan so that it has practical results

استفاده از یک برنامه را آغاز کردن تا نتایج عملی داشته باشد

 

EXP: To meet this challenge, the following elements were put into effect (Cambridge IELTS 8).

برای مقابله با این چالش، عناصر زیر به کار گرفته شدند (کمبریج آیلتس 8).

 

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به دولت government در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با دولت در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی
  • ۰
  • ۰

bring sth. to a standstill

چیزی را متوقف کردن

 

Meaning: cause sth. to stop moving or developing

باعث توقف حرکت یا توسعه چیزی شدن

 

EXP: The crisis is threatening to bring the economy to a standstill.

این بحران تهدیدی در جهت توقف اقتصاد است.

 

be unchanged

تغییر نکردن

 

Meaning: remain the same

ثابت ماندن / بدون تغییر باقی ماندن

 

EXP: The principle of float glass is unchanged since the 1950s.

اصل شیشه شناور از دهه 1950 هیچ تغییری نکرده است.

 

There has been a shift in…

تغییری در … وجود داشته است

 

a change

تغییر

 

Meaning: There has been a change in position or direction.

تغییری در موقعیت یا جهت وجود داشته است.

 

EXP: There has been a major shift in public opinion.

تغییر عمده ای در افکار عمومی وجود داشته است.

 

shift emphasis

تغییر تأکید

 

attention

توجه

 

 focus from… to…

تمرکز از … به …

 

Meaning: give special attention to one idea or subject instead of a previous one

توجه ویژه ای به یک ایده یا موضوع به جای ایده یا موضوع قبلی داشتن

 

EXP: The government’s economic policy has been to shift the emphasis from the heavy industry to the light industry.

سیاست اقتصادی دولت این بوده است که تمرکزش را از صنایع سنگین به صنایع سبک سوق دهد.

 

the economic swings of boom and slump

نوسانات اقتصادی رونق و رکود

 

economic changes

تغییرات اقتصادی

 

Meaning: economic fluctuations

نوسانات اقتصادی

 

EXP: Employment is subject to the economic swings of boom and slump.

اشتغال تابع نوسانات اقتصادی رونق و رکود است.

 

economic recession

رکود اقتصادی

 

Meaning: a period when the economy of a country is not doing well

دوره ای که اقتصاد یک کشور خوب نیست

 

EXP: In times of economic recession, graduates tend to seek jobs that offer greater job security.

در مواقع رکود اقتصادی، فارغ التحصیلان تمایل دارند به دنبال مشاغلی باشند که امنیت شغلی بیشتری را فراهم می آورند.

 

در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به توسعه Development در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گسترده‌ای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با توسعه در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.

  • جواد محمدی