regulate and oversee
تنظیم کردن و نظارت داشتن
Meaning: watch and control something in order to ensure that it works or happens in the way that it should
بر چیزی نظارت داشتن و کنترل کردن آن جهت اطمینان از نحوه عملکرد یا رخ دادن چیزی آن گونه که انتظار می رود
EXP: An accident that occurred in the skies over the Grand Canyon resulted in the establishment of the Federal Aviation Administration to regulate and oversee the operation of aircraft in the skies over the United States . (Cambridge IELTS 8)
حادثه ای که در آسمان گرند کنیون رخ داد منجر به تأسیس اداره هوانوردی فدرال به منظور تنظیم و نظارت بر عملکرد هواپیماها در آسمان ایالات متحده شد. (کمبریج آیلتس 8)
rules and regulations
قوانین و مقررات
Meaning: official rules that control the way things are done
قوانین رسمی که نحوه انجام کارها را کنترل می کنند
EXP: The job had been very dangerous before rules and regulations were introduced.
این شغل قبل از وضع قوانین و مقررات بسیار خطرناک بوده است.
impose a ban on sth.
اعمال ممنوعیت بر چیزی
ban sth.
ممنوع / تحریم / قدغن کردن چیزی
Meaning: officially order that sth. should be forbidden
دستور رسمی دادن مبنی بر اینکه چیزی باید ممنوع شود
EXP: Some think that the government should impose a ban on the sale of tobacco.
برخی فکر می کنند که دولت باید فروش تنباکو را ممنوع نماید.
impose a burden on sb. / sth.
باری را بر کسی/ چیزی تحمیل کردن
Meaning: have a negative effect on sb. or sth. by causing them trouble
تاثیر منفی بر کسی/ چیزی داشتن با ایجاد مشکل برای آنها
EXP: The new proposal will impose a financial burden on taxpayers.
طرح پیشنهادی جدید بار مالی را بر مالیات دهندگان تحمیل خواهد کرد.
should abolish sth.
باید چیزی لغو/برچیده شود
the government should get rid of sth.
دولت باید از شر چیزی خلاص شود.
Meaning: should end an activity or custom officially
باید یک فعالیت یا آیین رسماً پایان یابد
EXP: Some people argue that capital punishment should be abolished because life imprisonment can serve the same purpose just as effectively.
برخی افراد معتقدند که مجازات اعدام باید لغو شود، زیرا حبس ابد می تواند برای همان منظور به همان اندازه موثر باشد.
should implement sth.
چیزی باید اجرا شود
Meaning: should put a plan or system into operation
یک برنامه یا سیستم باید عملی شود
EXP: Government agencies should be encouraged to implement the new system.
سازمان های دولتی باید تشویق شوند تا سیستم جدیدی را اجرا کنند.
put sth. into effect
چیزی را عملی کردن
Meaning: start to use a plan so that it has practical results
استفاده از یک برنامه را آغاز کردن تا نتایج عملی داشته باشد
EXP: To meet this challenge, the following elements were put into effect (Cambridge IELTS 8).
برای مقابله با این چالش، عناصر زیر به کار گرفته شدند (کمبریج آیلتس 8).
در فرایند یادگیری زبان انگلیسی، یادگیری اصطلاحات کاربردی موضوعات مختلف نقش مهمی را ایفا می کند. در آموزش کلمات و اصطلاحات مربوط به دولت government در آیلتس آکادمی زبان تات مجموعه گستردهای از اصطلاحات کاربردی مرتبط با دولت در زبان انگلیسی را گردآوری کرده است.
- ۰۳/۰۲/۰۹